نقد فیلم رد خون
رد خون مانند پهلوان پنبه است. چیزی جز #خون در چنته ندارد اما ادعای بزرگی دارد. اثر هنری در قلمرو احساس تعریف میشود و باید تجربه عاطفی تحویل مخاطب بدهد. اما داستان #ماجرای_نیمروز دو، به گونهای پیش میرود که -اگر قبول کنیم حسی به وجود می آورد- رسیدن به یک تجربه عاطفی را غیرممکن میکند.
منافقین موضوع فیلم هستند. اما حرف اصلی فیلم درباره آنها، حداقل برای من خیلی تار و در مه است.
آیا منافقین ابله بودهاند؟! شجاع بودهاند؟! پایبند به اصولشان بودهاند؟! بی رحم بودهاند؟! بیخبر از انقلاب بودهاند؟! باید برایشان دلسوزاند؟! باید لعنتت شان کرد؟! بخشیدشان؟! چی بالاخره؟!
#ردخون مخاطب را در این سوالات غوطه ور میکند و گاهی با دست و پای قطع شده، گاهی با درد جدایی از فرزند، گاهی با مظلومیت، گاهی با بلاهت و چیزهای دیگر به او ضربه میزند. گویی #مهدویان تکلیف خودش را هم با منافقین روشن نکرده است.
رد خون وقتی به پایان میرسد که دیگر پنبهای برای پهلوان نمانده است. آن وقت است که باید لحظاتی روی صندلی #سینما بنشینی، چشمانت را ببندی و بگذاری احساساتت درباره منافقین به توافق برسند. لحظاتی که البته به دو ساعتی که پای فیلم تلف کردهای اضافه خداهند شد.
مهدی پیرهادی