آسمان ساکت شده بود. بامهای گِلی انگار خر بودند. برف بارشان شده بود. "او" و پسرعمویِ شهری‌اش، کنار پدربزرگ تو ایوان ایستاده بودند. پدربزرگ لبانش
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۹(۴)
- تیر ۱۳۹۹(۱)
- خرداد ۱۳۹۹(۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۹(۳)
- فروردين ۱۳۹۹(۴)
- اسفند ۱۳۹۸(۱)
- بهمن ۱۳۹۸(۳)
- دی ۱۳۹۸(۳)
- آبان ۱۳۹۸(۱)
- مهر ۱۳۹۸(۵)
- شهریور ۱۳۹۸(۲)
- مرداد ۱۳۹۸(۵)
- بهمن ۱۳۹۷(۳)
- آذر ۱۳۹۷(۱)
- آبان ۱۳۹۷(۲)
- مهر ۱۳۹۷(۲)
- شهریور ۱۳۹۷(۲)
- مرداد ۱۳۹۷(۵)
- تیر ۱۳۹۷(۲)
- خرداد ۱۳۹۷(۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۷(۳)
- فروردين ۱۳۹۷(۲)
- اسفند ۱۳۹۶(۶)
- بهمن ۱۳۹۶(۱)
- دی ۱۳۹۶(۳)
- آذر ۱۳۹۶(۱)
- مهر ۱۳۹۶(۱)
- شهریور ۱۳۹۶(۱)
- مرداد ۱۳۹۶(۴)
- تیر ۱۳۹۶(۱)
- خرداد ۱۳۹۶(۱)
آخرین مطلب
-
۹۹/۰۶/۱۳الکی ها
-
۹۹/۰۶/۱۳محرم گوشه
-
۹۹/۰۶/۱۳بدیهیات در جمهوری اسلامی
-
۹۹/۰۶/۱۳غرفه دار خاص
-
۹۹/۰۴/۳۱سیم بکسل
-
۹۹/۰۳/۲۳آفرین به عمران
-
۹۹/۰۳/۲۳خدایا شکرت!
-
۹۹/۰۳/۰۵میم مثل مارکز؛ مثل مارادونا
-
۹۹/۰۳/۰۵نزدیک مرگ
-
۹۹/۰۳/۰۵آ آ آ آ آ آ آ آ
پربیننده ترین مطالب
-
۹۹/۰۲/۳۱ماه لجن
-
۹۶/۰۳/۲۴روایتی از یک حادثه تروریستی
-
۹۶/۰۶/۰۱لاکچری! به خودت بیا
-
۹۶/۰۵/۰۸فرزند بیشتر یعنی خودکشی!
-
۹۶/۱۱/۱۹دیر هضم مثل "شعله ور"
-
۹۷/۰۳/۰۹کرکره پایین
-
۹۶/۱۰/۱۵بگذارید ما هم زحمت بکشیم!
-
۹۷/۰۴/۳۱راحت الحلقوم
-
۹۷/۰۳/۰۹بیا نیستم!
-
۹۷/۰۵/۱۷قفلی انگلیسی
نویسندگان
- مهدی پیرهادی(81)
پیوندها