آدمِ عشقِ کتاب، خواه ناخواه روزی مسیرش به بازار ادبیات داستانی هم میافتد. بازار خوش آب و رنگ و البته شلوغی که هر نویسنده در آن غرفهای برای خودش سرپا کرده. در این بازار، یکی به جماعتی وصل است و برای آنها مینویسد و البته همانها برایش تبلیغ میکنند، یکی خودش گلو پاره میکند، یکی برای دیده شدن جنجال به راه میاندازد، یکی مظلوم نمایی میکند و... اما یکی مثل نادر ابراهیمی هم هست که صفش را از بقیه جدا کرده و در گوشهی بازارِ داستان، غرفهاش روز به روز عشقِ کتابهای بیشتری را جذب میکند. او نه به جماعتی وصل است و نه جارچی توی بساطش دارد؛ نه جنجال به راه میاندازند و نه از کار خود تعریف میکند.
در این بازار پرهیاهو غرفهاش خاص است؛ شاید خاصترین. صداقت و صراحت و صمیمیتِ آثار نادر ابراهیمی از عشق او به ایران و انسان جان میگیرد. به همین دلیل عطر و طعم نابی دارند و مسیر کتابخوانها را به سمت غرفهاش عوض میکند. مثلا مزه شعر «سفر برای وطن» او در همه چیز غرفهاش حس میشود؛ در «آتش بدون دود» در «یک عاشقانه آرام» و... مزهای که توی بازار داستان نایاب است و برای چشیدن آن باید به غرفهی پر حس نادر ابراهیمی سرک کشید و با او زمزمه کرد:
«ما برای آنکه ایران خانهی خوبان شود
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم»
منتشر شده در هفت راه