مهین‌خانم پشت‌سر سارا نفس‌نفس می‌زد و می‌گفت: «آخه دختر اگه می‌بردیمت حالت خراب می‌شد. بعد بیست‌ساعت راه، تو اصلا دیشب نخوابیده بودی». مهین‌خانم این‌ها را برای دل‌ خودش می‌گفت وگرنه سارا که گوش‌ شنیدن نداشت. سارا وقتی