***کاریابی خدوم!


#روز-داخلی-دفتر کاریابی

 

آقازاده یک: سلام یه کار خفن لطفا

مسئول دفتر: تصدقتون! اول پدر رو معرفی کنید ببینم چه کاری بهتون میاد.

آقازاده یک: چشم آقاجونم روشن! بابایی کجایی که دخترت رو نمیشناسن. درسته من خیلی سفر میرم ولی دلیل نمیشه که نشناسیم. اصلا من قهرم!

 

(دقایقی بعد)

پدر آقازاده: هووو! منتظری من سلام کنم؟!

مسئول دفتر: عهههه! خودتونید؟!!! کف کردم واااای

پدر آقازاده: جمع کن خودت رو! مگه نمیبینی؟! کارت ملی نشونت بدم؟!

*مسئول دفتر در حالیکه از دهانش کف خارج میشود یک سلفی میگیرد!

پدر آقازاده: نمیری زبون بسته؟! این پسر ژن تر و تمیزی داره، میخوام فعال اقتصادی خیلی کلفتی بشه! یه ذره روشنش کن بعد بفرستش بره خدمت کنه!

 

(دقایقی بعد تر)

آقازاده دو: سلام. بابا همه اصول تربیتی و انقلابی رو یادم دادن و گفتن دیگه وقت خدمت کردنم شده.

مسئول دفتر: سلام، خیلی هم عالی. چه کاری مد نظرتونه؟

آقازاده دو: میخوام فعال اقتصادی خیلی کلفتی بشم.

مسئول دفتر: شرمنده! چند دقیقه پیش یه آقازاده فعال اقتصادی شد! چیز دیگه­ ای انتخاب کنید.

آقازاده دو: الکی نگو من اقتصاد دوست دارم. اگه راست میگی عکسش رو نشون بده ببینم

*مسئول دفتر عکس را نشان میدهد

آقازاده دو: اینکه شیرشاهه! به به ترکیب من و شیرشاه چه شود...

 

(باز هم دقایقی بعدتر)

پدرآقازاده: الووووو!

مسئول دفتر: سلام شما دانه درشت هستید؟

پدرآقازاده: مردک دانه درشت چیه؟! بگو آقازاده عادت کنی

مسئول دفتر: ببخشید سرم شلوغه قاطی میکنم

پدرآقازاده: بچه دغدغه­ مندم داره میاد اونجا، بفرستش بره مرزهای علم رو جابه جا کنه

مسئول دفتر: ولی آقا انصافا این دیگه سواد میخوادها

پدرآقازاده: چی؟!!! مردک فکر کنم وقتشه بدم ازت شیره در بیارن که به درد قشر خاصی بخوری حداقل! بوق بوق بوق (تلفن قطع میشود)

 

(دو ثانیه بعد)

دو نفر وارد میشوند و مسئول دفتر را با خود می­برند.