خلاصه فیلم:

لاتاری داستان عشق نافرجام امیرعلی( ساعد سهیلی) و نوشین (زیبا کرمعلی) را روایت میکند. عشقی  که امیرعلی و موسی (هادی حجازی­فر) را برای کشف دلیل نافرجام بودنش تا دبی میکشاند.

 

نقد:

صحبت از فیلمهایی که در قالب این روزهای سینمای ما ...نیستند سخت است. لاتاری خیلی زیاد از تم این روزهای سینمای ایران بیرون زده است. همین هم سر و صدای خیلیها را در آورد. خیلیها از جمله داوران جشنواره فجر را. کسانی که تم این سینما روی آنها تنظیم شده است و وفادارانه حاضر به تغییر آن نیستند.

فیلم از یک عاشقانه شروع میشود، به غیرت یک جوان عاشق میرسد، این غیرت در وجود کسی که غیرت را میفهمد ظهور میکند و او آن را به غیرت ملی تبدیل میکند.

بنده سن و سالم به فیلمهای دهه 60 قد نمیدهد. اینکه میگویند جمشید هاشم ­پور قهرمان آن زمان بوده را نمی فهمم. اینکه چرا بعد از آن دوران بحث قهرمان در این سینما خوابید را بیشتر نمیفهمم. قهرمان برای من تعریفهای مشخصی دارد. موسی لاتاری خیلی به آن تعاریف نزدیک بود. قهرمان باید در شرایط سخت تصمیمات راهگشا بگیرد. باید راه باز کند. قهرمان باید از بالاتر از بقیه به مسائل نگاه کند. قهرمان باید کاریزما داشته باشد و نباید از چارچوبش کوتاه بیاید. نباید گذر زمان گرفتارش کرده باشد. چیزهایی که البته موسی داشت. اما این « بسپرش به من»های موسی خیلی زیاد بودند و کمی غیر منطقی. حداقل برای من اذیت کننده بود.

با این همه اتاری فیلمی است که میخکوبت میکند. بازی تک تک بازیگران لاتاری تفسیر کامل این جمله مارلون براندو است که میگوید "تنها چیزی که یک بازیگر به مردم خودش بدهکار است این است که حوصله آنها را سر نبرد". بازیگران حدود دو ساعت قصه اصلی این روزهای جامعه را بازی کردند. حدود دو ساعت، احساسات مختلف را با بازی آنها تجربه میکنی. از غرور و شور گرفته تا غصه و حسرت.