آب از میان #آسفالت ترک خورده راهی پیدا کرده و جلوی خانه‌ای که تازه ساختنش را آغاز کرده‌اند میجوشد#پیرمرد دست نوه‌اش را رها میکند و دستی روی آسفالت می‌کشد. مردِ صاحبخانه را در طبقه دوم میبیند و می‌پرسد: «لوله ترکیده؟» سر و صدای بچه‌ها که #فوتبال بازی می‌کنند نمی‌گذارد صدای پیرمرد به طبقه دوم ساختمانی که هنوز دیوار چینی نشده برسد. پیرمرد سؤالش را تکرار می‌کند. صاحبخانه جواب میدهد:
-
دو روزه
+زنگ زدید اداره آب؟
-دیروز زدم
پیرمرد سری تکان می‌دهد و دست نوه‌اش را می‌گیرد و میرود. صاحبخانه نگاهی به آبی که آسفالت را خیس می‌کند می­‌اندازد و با خود می­گوید: "پیرمرد اداره آب بیاد جلو در رو شخم بزنه که کار ما بخوابه؟! خداروشکر زیاد نترکیده." بعد سیگاری روشن می‌کند و به #رفتگر کوچه نگاه می‌کند.
رفتگر به آسفالت خیس میرسد. محل جوشیدن #آب را جارو میکشد. در سرش میگذرد: "ترکیدن لوله به شهرداری ربط داره؟ نه که نداره." جارو میزند و دور میشود.
جوانی با پراید سفیدرنگِ اسپرت در آب توقف میکند. بچه‌ها به او نگاه می‌کنند. صدای #موسیقی را بالا میبرد. بعد پدال گاز را فشار می‌دهد. آب در هوا تیکه پاره میشود. صاحبخانه، رفتگر و بچه‌ها به پراید #جوان که دور می‌شود نگاه می‌کنند و می‌خندند.
صدای موسیقی، همسایه رو به رویی را بیرون می‌کشاند. تا چشمش به آب سرگردان در کوچه می‌افتد در سرش می‌گذرد: "خداروشکر لوله ترکید. خاک و خول بنایی رو میبره" بعد به پسرش که دنبال توپ می‌دود نگاه میکند.
توپ در جدول می‌افتد. توپ چرک آلود را بیرون می‌آورند و در آب زلال کفِ #کوچه می‌شویند. مرد صاحبخانه از بالا فیلتر سیگارش را می‌اندازد وسط آب و سلامی به همسایه میدهد و می‌گوید:
-
جوونهای امروز درک و فهم ندارن نمیگن بعدازظهر مردم میخوابن. همه‌ش دوبس دوبس
+حرص نخور عزیز. قرار نیست همه #شعور داشته باشن که.

 

مهدی پیرهادی