بازیکن هم تیمی می خواهد توپ را پرتاپ کند. او ماریو را انتخاب میکند. ماریو اما دوست ندارد برود گوشه زمین. نمی‌خواهد صدای اروپایی هایی که دارند برایش صدای میمون در می آورند و او را حیوان خطاب میکنند بیش از این به گوشش برسد. اما میرود. کمی توپ را با چغری خاص خودش  لب خط نگه می دارد. آنها میهمان هستند و لباس سفیدشان، ماریوی سیاه را انگار بیشتر در چشمها کرده است.
توهینهای مردمان سرزمین چکمه در قلب اروپا، دغدغه او را از حفظ توپ در گوشه زمین فراتر میبرد و میرساند به مرز انسانیت. ماریو انگار در چند لحظه متحول میشود. چند لحظه ای که برای همه سیاهانی که گذرشان به اروپا و آمریکا افتاده، رخ داده است. تحول در همان گوشه زمین چنگ می اندازد به پیراهن ورزشی او. گویی او دیگر ماریوی پر حاشیه نیست. خم میشود و توپ زرد رنگی را که سری آ در زمستان استفاده میکند برمیدارد. پرچم ایتالیا، سوئد، کرواسی و چند کشور اروپایی دیگر کنار نقطه کرنر دیده میشود. انگار ماریو نماینده تمام سیاهان کره خاکی شده که چنان سینه سپر کرده است. آن هم در جایی که انسان را قبله بشر میدانند، البته از نوع سفیدش.
ماریو توپ را شوت میکند. شوتی با جنس خاص. جنس نیرویی که به توپ وارد میشود فرق دارد با بقیه ضربه هایی که در طول بازی خورده است. گویی تمام سیاهان به ماریو نیرو امانت داده اند برای این ضربه. برای شلیک به قلب نظم جهنمی اروپا. توپ میرود به سمت تاریکی. شاید اگر توپ جنگی هم بود ماریو ابایی از آتش کردنش نداشت.
.
*بازی ورونا و برشا- 12 آبان 98
*ایتالیا- شهر ورونا

 

مهدی پیرهادی