با امروز، دقیقا بیست سال از شهادت سردار سلیمانی می‌گذرد. یادبود بیستمش را هم رفتم. ۱۳ دیِ سالِ ۱۴۱۸ شمسی. حال و هوای مراسمِ امسال با سالهای قبل فرق داشت. هم جمعیت بیشتری آمده و هم حرفِ شهید دیگری مراسم را خوش بوتر کرده بود. دو روز پیش بود که ته مانده نیروهای اسرائیل، #سرباز_عاشق را در قدس به شهادت رساندند. سردار بود اما دوست داشت سرباز بخوانندش. شهادت او به مراسم یادبود سردار سلیمانی هم رونق داده بود انگار.
سردارِ جوانی که بین ایرانی‌ها و عراقی‌ها و فلسطینی‌ها و سوریه‌ای ها و لبنانی‌ها و یمنی‌ها و افغانستانی‌ها و... به سرباز عاشق مشهور بود.
یادم است صبح جمعه‌ی سال۹۸ خبر شهادت سردار سلیمانی را شنیدم. یادم است فضای مجازی را عکس سردار تسخیر کرده بود. عکس او در کنار رهبر بیشتر. اما حالا تصویر روی پیراهن سربازِ عاشق هنگام شهادتش دست به دست میشود. تصویر سردار سلیمانی و رهبر که به خون آغشته شده است. همان عکسی که سردار سلیمانی ۲۵ سال قبل به رهبر احترام نظامی و خالصانه گذاشت.
امروز در مراسم یادبود سردار سلیمانی دیدم این عکس و عکس سرباز کنار مسجد را پدر مادرها داده‌اند دست بچه هایشان. دقیقا مثل سال ۱۳۹۸ بود فضا برایم. عکس سرباز عاشق کنار مسجد الاقصی با چشمهای گود خبر از بیخوابی‌اش میدادند و من چقدر از چشم هایم متنفر شدم. بدن نحیفش خبر از سختی هایی که برای اسلام کشیده و من چقدر از گوشت تنم حالم به هم خورد.
شنیده‌ام که قرار است پیکر سرباز عاشق را در قدس به خاک بسپارند. این را نوحه خوان مراسم هم تایید و تاکید کرد که اسلام مرز ندارد. حالا می‌شود پُز قدس را هم داد.