افغانستانیها با بقیه فرق دارند. همه چیزشان. از درونیاتشان گرفته تا بیرونیات! این تفاوتها را در خیلی چیزها نشان خلقالله دادهاند. مثلا سطح توقع پایینشان به گرد پای سطح توقع بالای ما ایرانیها هم نمیرسد. صبرشان هم. گویی صبرشان را بیواسطه از حضرت ایوب علیهالسلام به ارث بردهاند. معلوم نیست با چه عینکی به جهان خیره شدهاند که اینگونهاند. اصلا آیا آنها به جهان خیره میشوند؟! نه! خیره شدن کار آنها نیست. استانداردها را بالا بردهاند. مترها را عوض کردهاند. عجیب است؛ با وجود این همه سال دمخور بودنشان با ما ایرانیها، تغییر نکردهاند. گویی روحیاتشان در گاوصندوقی محفوظ است و نفوذ روحیاتِ بقیه به آن ناممکن. تمرکزشان روی چیز دیگری است انگار. روی کار. افغانستانیها را شاید بتوان عملگراترین مردمِ روی زمین دانست. افغانستانیها شاید خیلی خوب نتوانند حرف بزنند یا اگر هم بزنند ما ادایشان را در میآوریم. شاید به همین خاطر، عمل کردن را ترجیح میدهند. بیل به دست میگیرند؛ همین را میبینی، تفنگ دست میگیرند؛ همین را میبینی، قلم دست میگیرند هم... مرد عمل هستند، نه ادعا و هزار چیزِ دیگری که انسان را از اقدام دور میکند... «شهید محمدجعفر حسینی» یکیشان بود. «محمدجعفر حسینی» کیست؟! ابوزینب... همین لقب برای معرفیاش کافی است. مسلکش را مشخص میکند این لقب. این یکی برعکس بقیهی افغانستانیها که صبرشان حضرت ایوبی است، جنس صبرش فرق داشت، زینبی بود. بچههای فاطمیون، همه زینبی هستند البته. ابوزینب اما روی پخش کردن مسلک هم غیرت داشت. همان کارِ حضرت زینب سلاماللهعلیه. ابوزینب دنبال این بوده که مسلکش را تکثیر کند. مزیتهایش را بدهد به بقیه. مرد بوده و جهاد را کشانده به وسط تهران امن. به آموزشگاه، استاد بوده. به پیاده روی اربعین، به خیریهها، به جمعِ کم سن و سالهای افغانستانی... به آنها زینبی بودن را یاد میداده بیشک. مرد بوده و بیکار نمیمانده. اصلا بیکاری ننگ است برای بشری که افتاده در راه زینب سلامالله. کجای دنیا آدم بیادعا، بیکاری میکشد؟! کجا عملگراها بیکار میشوند؟!... ابوزینب صبر و بیادعاییهای هموطنانش را پر بارتر میکرد؛ ۳۵ ساله بود که شهید شد. رفتنش هم درس شد. اینبار اما استاد دخترش بود. وداع کردن را هم یادمان داد این دختربچه. آنجایی که دست روی قلبش گذاشت و قرص و محکم گفت: «جات اینجاست!» به دل سپرد پدرش را، نه به یاد. «محمدجفعر حسینی» کیست؟! مایهیِ فخرِ مردمانی که با بقیه فرق دارند... همان شهیدِ «جات اینجاست!»