مرز ما با «هو» مدام کش و قوس می‌آید، زخم می‌خورد، فراموش می‌شود و گاهی حتی انکار. هر کس خودش خط مرزی‌اش را با «هو» تعیین می‌کند. یکی ساکن صفرترین نقطه‌ی مرزی می‌شود و دیگری آنقدر از مرز «هو» دور می‌افتد که پیدا کردنش فقط از عهده‌ی همان «هو» برمی‌آید و لاغیر. یکی صدای نفس‌های گرم و مشتی «هو» را بیخِ گوشش می‌شنود و دیگری ضربه‌های «هو» را به شانه‌اش هم حس نمی‌کند و سری به عقب نمی‌چرخاند. مسائل جورواجوری روی خط مرزی منعطف ما با «هو» اثر می‌گذارند. از اینکه آدم، دور و اطراف چه کسانی می‌پلکد گرفته تا گیر کردنش وسط بلایا. مسلک‌هایی درِ مرز بازکن هستند و بعضی چیزها هم گِل می‌گیرند مرزِ ما با «هو» را. حالا کرونای مرزنورد آمده برای دست‌کاری این مرز انگار. هجوم آورده. کشور به کشور و دین به دین سرک می‌کشد و به همه چیز دست می‌زند لاکردار. وسط این معرکه «هو» خودش را آنقدر نزدیک کرده که دیگر برای صدا کردنش لازم نیست به رسم عادت، سر را بگیریم رو به آسمان. نه البته کفر است این‌که بگوییم؛ «هو» خودش را نزدیک کرده! توی کتابش می‌گوید؛ از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است. اما می‌توان گفت؛ کرونا برای ما پیداترش کرده، قفل‌شکنی کرده و درِ مرز را نه، اما حداقل گوشه‌ی پنجره را باز گشوده است برای ما. گویی «هو» مثل ذرات ریزی بوده، ناپیدا توی اتاق تاریکی که ما مخلوقاتش ساخته‌ایم. حالا #کرونا مثل خط نوری، از لای پنجره به این اتاق تابیده و ذرات همیشه حاضر را نشان‌مان داده است. وگرنه عمرا این چنین خدا خدا می‌کردیم برای مُردن کرونا، این نورِ حریص! انگار این نور حریص تیزی گذاشته بیخ گلوی‌مان و ما را به اجبار هل داده سمت نقطه‌ی صفر مرزی با «هو». حالا دیگر سخت شده انکار این مرز. اینش دیگر به ما بستگی دارد که پنجره را کیپ کنیم و جلوی نور حریص را بگیریم تا دخل‌مان را نیاورد. نه این گزاره هم کفر است. آدم به مرز نزدیک شده می‌داند که تا «هو» نخواهد، کرونا نمی‌کُشد. این آدم از هر مسلکی که باشد، دوزاری‌اش افتاده که قرار نیست در این تاریکخانه‌ی خواب‌زده‌ی دنیا همه کاره باشد. هر چقدر هم زور بزنیم و دلیل پشت دلیل برای توجیه اتفاقات این روزها ردیف کنیم، باز هم همه‌چیز میل می‌کند به سمت مضحکی. تقلا می‌کنیم برای بستن پنجره و فرار از نورِ حریص، بر منکرش لعنت! اما راحت کردن خیال‌ها مختص «هو» است. اما این دیگر به ما بستگی دارد که بعد از سَقَط شدن نور حریص، دوباره از مرز با «هو» دور شویم و خود را گم و گور کنیم یا نه. حالا که کرونا دارد تیزی را فشار می‌دهد و چاره‌ای جز ماندن در مرز نداریم، حیف است دست خالی دور شویم از «هو». توی نقطه‌ی صفر مرزی این روزها یک چیز می‌چسبد؛ شخم زدن. بنشینیم به زیر و رو کردن مسلک‌ها و کشتن بعضی چیزهای ناسازگار زندگی‌مان با نقطه‌ی صفر مرزی، با خُلقیات «هو». شاید بشود این روزها مزه‌ی آن حرف رسول صلوات الله علیه را چشید. همان که فرمود: «بمیرید پیش از آنکه به مرگ طبیعی بمیرید» و سنایی شعرش کرد: بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی/ کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما...

 

منشتر شده در حق

haghdaily.ir