قشقرق کده

نوشته هایِ مهدی پیرهادی

۸۴ مطلب توسط «مهدی پیرهادی» ثبت شده است

ماه لجن

ماه لجن

تند تند رکاب می زنم. با سرعت باد می روم به طرف مرداب. می خواهم ماهم را ببینم. مثل شبهای قبل صدایی توی دشت می پیچد: "برگرد غریبه! خطرناک است" مثل شبهای قبل پوزخند می زنم. امشب ماه توی

۰ نظر
مهدی پیرهادی
سید صبور سیاره ی رنج

سید صبور سیاره ی رنج

همین اول کسی را تصور کنید که تصمیم اشتباهی گرفته و بابت لباسی که اندازه‌اش نبوده کلی هزینه کرده است. حالا آمده توی مهمانی و تنگی لباس دارد پدرش را در می‌آورد. این آدم برای این‌که خودش را راحت نشان دهد همه کار می‌کند. شکمش را می‌دهد تو، خم و راست

۰ نظر
مهدی پیرهادی
در حلقه

در حلقه

مجید همراه بقیه سربازها می‌رود داخل. مرد عینک فریم گردش را بالا می‌دهد و می‌گوید: «فرمانده از سربازش خواست یه نشونه بهش بده. سرباز گفت: دندون جلوی یکی‌شون

۰ نظر
مهدی پیرهادی
صاحب خلوت های پر شمار

صاحب خلوت های پر شمار

آدم‌ها تو خلوت خودشان پیر می‌شوند. دشمن زبان نفهمی است این خلوت. می‌بنددت به رگبار فکر و خیال. قار و قور شکم نیست که دو لقمه بریزی تویش و خفه‌اش کنی. سردرد نیست که

۰ نظر
مهدی پیرهادی
مسابقه تخت ها

مسابقه تخت ها

آنها پست‌ها را غارت کرده‌اند برای تخت‌سواران. دروازه‌بان و دفاع و هافبک و مهاجم؛ همه را. زمینِ فوتسال ما دارد می‌شود کروناخانه. تا ماه پیش جنگ و دعوایمان سر این بود که

۰ نظر
مهدی پیرهادی
تنها با کرونا

تنها با کرونا

بالا و پایین رفتن شکمم را با بالا و پایین رفتن شکم دایی مقایسه می‌کنم. خر و پفش جاندار است. من اما با چشمان خیره به سقف، گیر کرده‌ام وسط افکار #کرونا گرفته. شکم‌هامان هماهنگ بالا

۰ نظر
مهدی پیرهادی
پبرمرد، خروس و کرونا

پبرمرد، خروس و کرونا

صدای قوقولی قوقو از خانه پیرمرد تا سر کوچه می‌آید. اگر عید امسال عید بود، گردنش را تا حالا به نیش کشیده بودم. باباتوکل، خروس را چند وقتی است برده

۰ نظر
مهدی پیرهادی
دنیا بی کرونا زشت بود

دنیا بی کرونا زشت بود

مرز ما با «هو» مدام کش و قوس می‌آید، زخم می‌خورد، فراموش می‌شود و گاهی حتی انکار. هر کس خودش خط مرزی‌اش را با «هو» تعیین می‌کند. یکی ساکن صفرترین نقطه‌ی مرزی

۰ نظر
مهدی پیرهادی
می‌کشد هرجا که خاطر خواه اوست

می‌کشد هرجا که خاطر خواه اوست

برای دیدن کاری رفتم حوالی پالایشگاه تهران. متروی پالایشگاه انقدر خلوت بود که فکرکردم مثل چند روز گذشته تو توهم هستم. به طرف تلفن

۰ نظر
مهدی پیرهادی
پریشانی  «بسم الله»

پریشانی «بسم الله»


به مترو پناه آورده بود تا او را ببرد از دل تهران به ته‌ترین نقطه. حتی پایین‌تری که مترو نمی‌رود. «بسم‌الله» نشسته بود کف واگن و کیسه‌اش را محکم بغل کرده بود و

۲ نظر
مهدی پیرهادی